قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم


زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم

حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر


نظر بلند شد، ازعالم حجاب گذشتم

کشیده بود به دام فریب، عالم آبم


صفای دل مددی کرد، همچو آب گذشتم

ز هر چه داشت رگ تلخیی، امید بریدم


چه جای باده گلگون، که از گلاب گذشتم

به خون شرم و حیا می پرید چشم حبابش


هزار شکر کز این خونی حجاب گذشتم

اگر چه موج سراب است شیشه خانه مشرب


رسید جان به لبم تا ازین سراب گذشتم

ز شیشه چون گذرد رنگ می به گرم عنانی؟


ز شیشه خانه مشرب به آن شتاب گذشتم

به زور جذبه توفیق و پایمردی همت


چو برق و باد ز رطل گران رکاب گذشتم

شراب، خون روان و کباب، خون فسرده است


هم از کباب بریدم، هم از شراب گذشتم

عجب که پیرخرابات نگذرد ز گناهم


که من ز باده گلرنگ در شباب گذشتم

امید هست که در حشر زرد روی نگردم


چو من به موسم گل صائب از شراب گذشتم